زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

زینب جون

دخترزیبای من

1393/10/7 20:08
نویسنده : مامان زهرا
525 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم......

الان که دارم برات مینویسم کنارم نشستی وتخته وایت بردتو رو پات گذاشتی ومیگی مامان آب میخوام میگم روزمین تو اشپزخونه است  .توهم میگی بزار مشقامو بنمیسم(بنویسم) بعد میخورم فقط الکی بهونه میگیری  بهونه هات هم قشنگه.عزیزم عاشق مشق نوشتن ومدرسه رفتنی.امیدوارم بعدا هم همینطور باشی ومدرسه رو دوست داشته باشی .واین روزااااااابا اسما مثل هوو شدین نمیدونم چرا باهم بازی نمیکنین شما که اسما رو میبینی دوست داری همش تو بغل من باشی وپایین نیای .راستی نی نی زنمو هم دختره امیدوارم باهاش بسازی وحسودی نکنی ودوستش داشته باشی. آقا جون هم از کربلا اومدوشب مهمونی شما انقدر شیرین زبونی کردی که همه عاشقت شدن راستی کلی جایزه نقدی گرفتی تایکی بهت شکلات میداد فوری براش شعر نمازو میخوندی وفکر میکردی بهت جایزه داده تا براش شعر بخونی  عزیزم انقدر دختر خوب ومعدبی شدی که واسه همه چیز اجازه میگیری وبدون اجازه من تواطاقت هم نمیری .علاقه زیادی به شبکه پویا داری مخصوصا باب اسفنجی تا شعرشو میخونه شما هم میپری وباهش میخونی .پنج تن ویاد گرفتی وشعر عمو اسماعیل ...

یه ماهی ویه اردک

هردو قشنگ وکوچک

باهم شنا میکردن 

سرو صدا میکردن 

وقتی زینب ودیدن 

حیوونیا ترسیدن 

ماهی رفت زیر آب 

اردک رفت روی آب

پسندها (3)

نظرات (2)

زهرا
7 دی 93 20:48
سلام...دلم براتون تنگ شده... راستی کد موسم خیلی قشنگه..
مامان زهرا
پاسخ
سلام عزیزم دل ماهم براتون تنگ شده خیلی ممنون
مامان مبینا
13 دی 93 19:31
یه عالمه بوووووووووووس واسه زینب جونی
مامان زهرا
پاسخ
ممنون خاله جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب جون می باشد