زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

زینب جون

مسافرت مشهد

1394/2/2 23:41
نویسنده : مامان زهرا
538 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم بالاخره نتمون وصل شد موندم از کجا برات بنویسم خیلی چیزا هم یادم رفته یک ماه کم نیست .عید امسال با مادر جون اینا رفته بودیم مشهد خیلی خوش گذشت شما که خیلی خوشحال بودی واولین باری بود که میرفتی مشهد.قبلا که میرفتیم مسافرت زود یادت می رفت ولی این سری کلی تعریف اونجارو می کنی توراه که می رفتیم میگفتی بابا کبوترای امام رضا کجان هرکس ازت میپرسید اونجا به امام رضا چی گفتی میگفتی مریضارو شفا بده خلاصه خیلی خوش گذشت شب که رسیدیم عروسی دختر عموی بابایی بود اونجا هم کلی خودنمایی کردی .ازاونجا که اومدیم بابایه سفر کاری براش پیش اومد ورفت ماهم ده روز خونه مادر جون اینا موندیم شما هم که عاشق اونجایی ودوستای اونجا عاشقتم   

اینجا کنار حوضی

اینجا بابابایی رفتی کنار کبوتر ا

اینجا هم رو کول بابایی 

 

کلی واسه اون رنگی رنگی هاگریه کردی که بابا از بازار رضا برات خرید

وقتی بابایی باعشق بهت نگاه میکنه

اینجا خونه ی خاله جونه

داری دنبال خواهرجون گریه می کنی طفلک رفت برات بستنی بخره

الاهی قربونت برم خیلی دنبالش گریه کردی

 

اینم از بستنی دیگه گریه نکنی عزیزم

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان مبینا
3 اردیبهشت 94 9:01
زینب کوچولو زیارتت قبول باشه خاله واسه ما هم دعا کردی؟ بووووووس
مامان زهرا
پاسخ
ممنون .بله خاله جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب جون می باشد