زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

زینب جون

مادرانه های من

1393/4/20 15:53
نویسنده : مامان زهرا
139 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم عشق مامان این روزهاوقتم مال خودم نیست انگار من خودم نیستم خودمو گم کردم وقتی میخوابم یادم میاد منم هستم پس چرا نیستم سر بر میگردونم میبینم عشقم به زندگی باتو جریان داره یعنی یه کوچولو اینقدر منو از خودم دور کرده اولویت همه چیز خودم بودم حالا شدم نصفه ولی با تو کامل میشم نفسم دخترم لحظه های زندگیم با خنده توبه اوج میرسه باگریه تو سرمیخوره از او بالا ومیشینه تو چشای خودم گریه توواسه من اخر هر چیزیه یه غم دنیام شده نبودنم نبودنت اون وقته که غم ودرد ولمس میکنم.کیومیتونم جای توبزارم قلبم به عشق تو تند میتپه اینقدر تند که گاهی اوقات دیگه صداشو نمیشنوم خودم میشم تموم قلبم ومیخوام واست بمیرم دنیای جالبیه وقتی چیزی رو نداری مفهومش ونمی فهمی ولی در به در دنبالش میری تا پیداش کنی وقتی به دست میاریش میبینی شیرین تر از اون چیزیه که فکرشو میکردی حس مادری هم همین جوریه مادر بودن زیباست مادری کردن زیبا تر از هم

تکثیر تودر هر ثانیه از زندگیم 

یعنی.................

قشنگ ترین تکراری که هیچ وقت تکراری نمی شود

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب جون می باشد